«نغمهی یخ و آتش» در «هفت پادشاهی» وستروس شکل میگیرد. قارهای پهناور که تاریخ باستانیاش به دوازده هزار سال قبل باز میگردد. سرزمینی که در آن، فصلها میتوانند سالها به درازا بیانجامند. ساکنان اولیهی این سرزمین که «فرزندان جنگل» نامیده میشدند و «خدایان کهن» آنها هنوز هم در شمال پرستیده میشوند، توسط «مردمان نخستین» که از غرب آمدند، مغلوب گشتند. بعدها، «اندال ها» که خدای هفتچهرهشان را از آنسوی دریا با خود آوردند، بخش جنوبی وستروس را فتح کردند، با این وجود به علت استحکامات طبیعی، هرگز موفق به تسخیر شمال نشدند. قلمروهای اندال بعدها توسط «خاندان تاگارین»، به ویژه «اگان فاتح»، به صورت یکپارچه درآمد. اگان فاتح قلمروهای جنوبی را با اقتدار فتح کرد و شاه «تورن استارک» که اهل شمال بود ترجیح داد در مقابل او زانو بزند تا اینکه خطر نابودی در مقابل اژدهایان اگان را بپذیرد. «دوُرن»، آخرین پادشاهی آزاد، یک قرن بعد به واسطهی ازدواجی بین خاندانهای حاکم، به وستروس یکپارچه پیوست. 283 سال بعد از فتح اگان، تاگارین ها در جنگی داخلی، تخت پادشاهی را از دست دادند و شاه «رابرت برتیون» با حمایت و پشتیبانی دوستش لرد «ادارد استارک» و «جان ارن»، «تخت آهنین» را تصاحب کرد. پانزده سال از سلطنت رابرت گذشته است که رمان آغاز می شود.