این داستان درباره ی زندگی مردی به اسم مانجی، يك سامورايي كهنه‌كار است كه نسبت به ديگر ساموراييان یک برتری بزرگ دارد؛ جاودانگی. هیچ زخمی بر او کارساز نیست. این مرد گذشته ی ناخوشایندی دارد و جنايات زیادی انجام داده است که كشتن 100 سامورايي و در بين آنان شوهرخواهر خود نيز از جمله اين قتل‌هاست. اما جاودانگی را پیرزن راهبی به نام یائوبیکونی به او هدیه داده است. روند حوادث مانجي را به سمت و سويي مي‌راند تا مجبور شود روندي را آغاز کند که بتواند جاودانگی اش را از بین ببرد و بار دیگر فانی شود. او عهد می بندد که با کشتن هزار نفر از جنایتکاران و انسان های بد، کارهای گذشته ی خود را جبران کند و تا زمانی که بتواند به عهد خود وفا کند "کرم های خونین مقدس" یا همان "کِسنچو" ها از او در برابر هر زخمی محافظت می کنند. این کرم ها موجودات شگفت انگیزی هستند که قادرند اعضای بدن او را حتی بعد از ساعت ها قطع شدن، دوباره به بدنش متصل کنند و زخم هایش را التیام بخشند. او کارش را با همکاری با دختری شروع می کند که به دنبال انتقام گرفتن از قاتلین والدینش است.... و تا زمانی که خون 1000 نفر از انسان های شرور را نریخته از حرکت نخواهد ایستاد...