سوسومو ناکوشی، مردی بی خانمان است که داخل ماشینش زندگی می کند و شبها هم توی آن می خوابد. از نظر سایر بی خانمان هایی که در پارک زندگی می کنند، هر شب خوابیدن توی چنان جای تنگ و ترشی عجیب است. او را عشق ماشین صدا می زنند و درعین حال با بدگمانی نگاهش می کنند. برای آنها، ناکوشی به بی خانمان ها شبیه نیست، و درنهایت با دروغگویی های او که هربار شغل قبلیش را یک چیزی می گوید به نتیجه ای می رسند:" شاید مرض دروغگویی داره، به هر صورت، به زودی از اینجا میره و تا وقتی هم که دردسر درست نکنه قدمش روی چشم..." شب ها در ساعتی معین می رود ماشین سواری، و همان موقع هم پچ پچ بی خانمان ها شروع می شود:" همیشه این موقع از اینجا میره و یکی دو ساعت دیگه راضی و سرحال برمی گرده..... کجا میره... پول بنزینش رو از کجا میاره؟" ناکوشی ماشینش را بیرون پارک می گذارد. یک سمت خیابان، پارکی است که بی خانمان ها در آن زندگی می کنند و طرف دیگر هتلی گرانقیمت که مردم مرفه در آن رفت و آمد می کنند. یکی از بی خانمان ها با اشاره به این دو طبقه اجتماعی درمورد ناکوشی می گوید: " اونجوری که ماشینش رو اونجا پارک کرده، نشون میده خودشو ازمون کنار می کشه و از دمخور شدن باهامون می ترسه."