مجموعه ای از 9 داستان، درباره زندگی مردم ژاپن 1- در پایان روزی که هیچ اتفاقی در آن نمی افتد 1-1- چارلی مردی جوان با دوچرخه اش(چارلی) در آپارتمانی زندگی میکند. دیگران با او حرف نمی زنند، ندیده اش می گیرند و پشت سرش شایعات نامربوط می سازند. او هر روز صبح که از خواب بیدار می شود آرزویی را در دل تکرار می کند: " شفافه... چه زلال و شفافه... رسیدن به آنسوی افق های بی پایان... " و یک روز صبح تصمیم می گیرد آرزویش را برآورده کند: " باید عجله کنم و راه بیفتم... برم دورتر... دورتر از امتداد افق های بی پایان... بدون حضور کسی که ازم انتقاد کنه یا منو مقصر بدونه..." و با تنها یارش چارلی، راهی می شود تا به آنسوی افق ها، آنجا که زلال، بی نهایت، و متفاوت تر از همه جاست برسد. 1-2-هارو " توی قفسه سینه ام یه حسیه که انگار داغش زدن و سوخته... انقدر جلز و ولز میکنه که اذیت می شه " هارو پسربچه ای است که جای آنکه مدرسه برود، ترجیح می دهد در اطراف پرسه بزند، آدم های مختلف را ببیند و با آنها حرف بزند. تنها سئوالی هم که در برخورد با دیگران از آنها می پرسد این است: " وقتی بمیری کجا میری؟" کسی پاسخ درستی به اونمی دهد، تا اینکه مردی(فستیوال) به او می گوید: " وقتی بمیرم، دوباره برمی گردم. بعد از اینکه این جسمی رو که مال منه و از خداوند عاریه گرفته ام، به خاک برگردونم، به دنیای دیگه ای برمی گردم. " هارو از تنهایی و تاریکی می ترسد، و درعین حال دلش می خواهد وارد تاریکی شود و از هرآنچه که نمی داند، سردربیاورد........ بقیه خلاصه داستان رو می توانید از تاپیک مانگا بخوانید.
-
جلد
1 چپتر 1 تا 9چپتر 1 تا 9- 9 : خانواده های ژاپن1391/5/11
- 8 : برادران ژاپن1391/5/11
- 7 : دوستان ژاپن1391/5/11
- 6 : گون گون دینامیت1391/5/11
- 5 : پیکار1391/5/11
- 4 : مانکی شوی عاشقانه1391/5/11
- 3 : فستیوال1391/5/11
- 2 : هارو1391/5/11
- 1 : چارلی1391/5/11