همه ما دوران نوجوانی را از سر گذرانده ایم. خستگی های دوران بلوغ. نشانه ای برای عبور از مرحله ای به مرحله دیگر. نجواهای درگوشی، خنده های پنهانی، بلوف همکلاسی ها... جوش های قرمز. موهای بالای لب. دراز شدن دست و پا. تغییر صدا و زشت شدن ها. غم های زودگذر و خنده های پر نشاط. عشق های چندروزه... ولی علاوه براین ها، چند نفر ما مسائل دیگری را هم تجربه کرده ایم؟ چند نفر ما سرکشی های آن دوران را بیاد می آوریم؟ عصیان ها و لجاجتهایی که ما را نسبت به همه چیز مشکوک و خشمگین میکرد؟ این داستان، ماجرای افسار گسیختن است. ماجرای یک دختر دبیرستانی به نام " اورنج" که مانند اسمش (پرتقال)، گاه مطبوع و خوش طعم و گاه تلخ و ترش است. در حال حاضر انگیزه و هدفی برای زندگیش ندارد. دوستان، خانواده اش و مدرسه اش، از نظر او سطحی و تهی هستند. وقتهایی که زیاد می نوشد، به پشت بام مجتمعشان می رود. همیشه هم آنجا مرد جوانی، داشو، را می بیند که وجودش برای اورنج یک معماست. تا اینکه اورنج تصمیم میگیرد نامه ای برای داشو بنویسد، و هرچه را که احساس میکند با او درمیان بگذارد. کاراکتر اورنج بسیار آشناست. مهم نیست چه ملیتی دارد و کجا زندگی میکند. هر نوجوان عصیان زده ای که همان دغدغه ها را در دنیای خود داشته باشد، با او همذات پنداری میکند. بهتر است بگوییم اورنج یکنفر نیست. هزاران هزار اورنج در دنیا وجود دارند، شاید یکیشان همسایه خودمان باشد. دختر يا پسر بودنشان مهم نیست. آنها هرآنچه را که در پیرامونشان می بینند به مبارزه دعوت میکنند. مبارزه ای برای شناختن خود. اين منهوا علاوه بر درونمايه داستانی قوی، دارای خلاقيت گرافيكی بسيار بالاست
-
جلد
0 چپتر 0 تا 0چپتر 0 تا 0- 01391/5/2