سخته بشه شوجو رو با اکشن و میدان نبرد قاطی کرد و سخته بشه تو این سبک ، داستانی رو پیدا کرد که بتونه بین اینها هارمونی ایجاد کنه و داستان جذاب و مهیجی رو به مخاطب ارائه بده . ناجی یکی از اون داستاناست که کمتر حرفی از عشق و لحظات عاشقانه میزنه اما میشه عشق رو بصورت نامحسوس تو طول داستان حس کرد . این منهوا پر از مبارزه های خستگی ناپذیر در دنیای کاملا ناشناخته با تمدن و آدمهایی ناشناخته تره . این منهوا درباره زندگی پر از تنش و سرخوردۀ لنا دختری دبیرستانیه که کاپیتان تیم کندوی مدرسه اشه . اون که با مادرش زندگی میکنه همیشه از محبت پدر بی بهره ست و همیشه براش سوال بوده که چرا پدرش اون و مادرش رو طرد کرده و همینها ازش شخصیتی سرد ، کم حرف ، بسیار جدی و پسرگونه می سازه . برحسب تصادف با پسری به نام هیون مین آشنا میشه و روزنه ای از امید و عشق در قلبش جوونه میزنه اما هیون مین پسر پدرش از آب درمیاد یعنی برادر ناتنی لنا ! مادر هیون مین افرادی رو برای کشتن لنا و مادرش اجیر میکنه . لنا طی تعقیب و گریز در حالیکه زخم شدیدی برداشته به داخل رودخونه میفته . وقتی به هوش میاد خودشو داخل سرزمین دیگه ای می بینه . از اینجاست که با اتفاقات زیاد و نفس گیری مواجه میشه .